باورم

باورم

Bavaram
باورم

باورم

Bavaram

دانلود تعیین رابطه و سهم پیش بینی کنندگی تاثیر هوش معنوی و عمل به باورهای دینی بر تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار


تعیین رابطه و سهم پیش بینی کنندگی تاثیر هوش معنوی و عمل به باورهای دینی بر تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار

تعیین رابطه و سهم پیش¬بینی¬کنندگی تاثیر هوش معنوی و عمل به باورهای دینی بر تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار

دانلود تعیین رابطه و سهم پیش بینی کنندگی تاثیر هوش معنوی و عمل به باورهای دینی بر تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار

هیجان
 روانشناسی
 هیجان شناختی
 باردار
 باورهای دینی
دسته بندی روانشناسی و علوم تربیتی
فرمت فایل doc
حجم فایل 451 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 127

دانلود پایان نامه

با موضوع

 تعیین رابطه و سهم پیش­بینی­کنندگی تاثیر هوش معنوی و عمل به باورهای دینی بر تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار.

 

فایل بصورت ورد

تعداد صفحات:

127

در زیر بخش هایی از فایل دانلودی را مشاهده میفرمایید:

 

فصل اول

کلیات پژوهش

 

 

 

 

 

 

 

فصل اول: کلیات پژوهش

1-1- مقدمه

تنظیم هیجان نقش مهمی در سازگاری ما با وقایع استرس­زای زندگی دارد. یکی از راهبردهای نظم­جویی هیجان، تنظیم هیجان شناختی است، که دلالت بر شیوه شناختی دستکاری اطلاعات فراخواننده هیجان دارد. نتایج پژوهش­ها ­نشان می­دهند که ظرفیت افراد در تنظیم مؤثر هیجان شناختی بر بهزیستی روانشناختی، جسمانی و بین­فردی تأثیر می­گذارد. از آنجایی که اثربخشی فردی در تنظیم هیجان شناختی و شناسایی عوامل زیربنایی مؤثر در آن امری اساسی به شمار می­رود و انسان موجودی زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی است، در بررسی مسائل مربوط به او و دست­یابی به نتایج دقیق و جامع، نیازمند بررسی تک­تک این ابعاد بر مساله مورد بررسی و سپس برنامه­ریزی جهت ایجاد تغییر بهینه است. بنابراین در پژوهش حاضر می­خواهیم به بررسی رابطه تنظیم هیجان شناختی، هوش معنوی و عمل به باورهای دینی در زنان باردار بپردازیم زیرا بهداشت روانی زنان در این دوره اهمیت دوچندان می­یابد و در سلامت جسمانی و روانی مادر و جنین نقش بسزایی دارد. در این فصل به بیان مسئله، ضرورت و اهمیت پژوهش، هدف­ها و سؤالات پژوهش و تعریف نظری و عملیاتی متغییرها با هدف شناخت بیشتر موضوع خواهیم پرداخت.

 

1-2- تعریف موضوع و بیان مسأله

تنظیم هیجان، مؤلفه­های تحولی و پیامدهای آن موضوعی است که به موازات توجه مجدد به هیجانات، اهمیت و تفسیر جدیدی پیدا کرده و در زمینه­های متعدد دیگری چون رشد شناخت بر خود، رشد شناخت و گویایی، و تکامل دستگاه عصبی– فیزیولوژیک گسترش یافته است. منظور از تنظیم هیجان گماشتن افکار و رفتارهایی است که به عملکرد هر چه بهتر در زندگی بینجامد (امین­آبادی، دهقانی و خداپناهی، 1390). در دیدگاه سازمانی، پاسخ­های هیجانی قابلیت انعطاف دارند و قالبی نیستند، حساس به موقعیت­هایند، با سرعت در برابر شرایط تغییر می­کنند، به نحوی که کنش­وری سازنده ارگانیسم زنده بتواند در سطح بالاتری تنظیم شود و فرآیندهای تنظیم­گر هیجانات­اند که می­توانند این امور را انجام دهند. فقدان توانایی تنظیم هیجان می­تواند منجر به برانگیختگی­های هیجانی زیان آور، ناسازگاری و عدم هدایت هیجان­ها شود و بدین ترتیب مانع از داشتن توانایی عملکردی سازش یافته و شایسته گردد (گرنفسکی و کریج، 2006).

هنگامی که فرد با یک موقعیت هیجانی روبرو می­شود، احساس خوب و خوش بینی برای کنترل هیجان کافی نیست بلکه وی نیاز دارد که در این موقعیت­ها بهترین کارکرد شناختی را نیز داشته باشد (رضوان، بهرامی و عبدی، 2006). در اصل در تنظیم هیجان به تعامل بهینه­ای از شناخت و هیجان جهت مقابله با شرایط منفی نیاز است (اکنر و گراس، 2005). زیرا انسان­ها با هر چه مواجه می­شوند آن را تفسیر می­کنند و تفسیرهای شناختی تعیین­کننده واکنش­های افراد است (عبدی، باباپور و فتحی، 1389).

پژوهش­ها نشان داده­اند که طبقه قدرتمندی از تنظیم هیجان شامل راه­های شناختی اداره اطلاعات هیجانی تحریک­کننده است (اکنر و گراس، 2005). تغییر در هر کدام از بخش­های مختلف عملکرد سیستم­های شناختی، از قبیل؛ حافظه، توجه و هوشیاری موجب تغییر خلق می­شود. بنابراین نمی­توان نقش تنظیم هیجان شناختی را در سازگاری افراد با وقایع استرس­زای زندگی نادیده گرفت (گرنفسکی و کریج، 2006). تنظیم هیجان شناختی به تمام سبک­های شناختی اطلاق می­شود که هر فردی از آن به منظور افزایش یا کاهش و یا حفظ هیجان خود استفاده می­کند (گراس، 2001).

تنظیم هیجان بوسیله شناخت به طرزی تفکیک ناپذیری با زندگی افراد رابطه دارد، تنظیم هیجان شناختی همراه همیشگی آدمی است که به مدیریت یا تنظیم عواطف و هیجان­ها کمک می­کند و به انسان توان سازگاری بیشتر به خصوص بعد از تجارب هیجانی منفی را می­دهد (موریس، سیلک، استنبرگ، مایرز و رابینسون، 2007). از عواملی که می­تواند به تنظیم هیجان شناختی کمک کند بکارگیری الگوهای معنوی و دینی در زندگی روزمره بشر است که می­تواند احساس امنیت جسمانی، شناختی و هیجانی را فراهم آورد (پکوک و پولاما،1994) و موجب افزایش سازگاری و بهزیستی انسان شود (آمرام، 2007).

دین حقیقتی است که در جنبه­ها و ابعاد گوناگون زندگی انسان حضور جدی و قابل توجهی دارد. تحقیق در باب دین یا دین­پژوهی نیز عرصه­ها و شاخه­های متعددی یافته است. به گونه­ای که رشته­های علمی بسیاری در زمینه­های مختلف معارف بشری تدوین و تکوین پیدا کرده­اند که در این بین می­توان به روان­شناسی دین اشاره کرد. وقتی از مفهوم روان­شناسی دین استفاده می­شود مراد تحقق و بروز و ظهور دین در رفتار بشر است، به سخن دیگر تدین و دینداری مورد نظر است نه چیز دیگر (آذربایجانی و موسوی اصل، 1385).

در دو دهه گذشته روان­شناسی دین و مطالعه موضوعات معنوی به طور فزاینده­ای مورد توجه روان­شناسان قرار گرفته است و در اکثر این مطالعات یک رابطه مثبت بین باورهای دینی و معنویت با سلامت روان افراد یافت شده است، در چند سال اخیر مفهوم جدیدی وارد حوزه روان­شناسی دین شده و آن مفهوم هوش معنوی می­باشد (رجایی، بیاضی و حبیبی پور، 1388). هوش معنوی سازه­های معنویت و هوش را درون یک سازه جدید ترکیب می­کند. هوش معنوی به عنوان زیربنای باورهای فرد نقش اساسی در زمینه­های گوناگون به ویژه ارتقاء و تأمین سلامت روانی دارد (یعقوبی، 1389) و دارای چندین مؤلفه می­باشد که یکی از این مؤلفه­ها به رابطه بین معنویت و حل مسائل و مشکلات یا به عبارت دیگر به رابطه دین و معنویت با مهارت­های حل مسأله اشاره دارد (رجایی و همکاران، 1388). افراد دارای هوش معنوی بالا، افرادی انعطاف­پذیر، دارای درجه بالایی از هوشیاری نسبت به خویشتن و توانمند در رویارویی با مشکلات و دردها و چیره شدن بر آن­ها هستند (هالما و اسرینسیک، 2004). هوش معنوی مجموعه­ای از توانایی­ها، ظرفیت­ها و منابع معنوی می­باشد که کاربرد آن­ها در زندگی روزانه موجب افزایش انطباق­پذیری می­شود (کینگ، 2007). زوهر و مارشال (2000)، معتقدند هوش معنوی زاییده بینشی عمیق در تندباد حوادث روزگار است و شخص را در برابر رویدادها و حوادث تلخ و شیرین زندگی آبدیده می­کند، تا از سختی­های زندگی نهراسد و با صبر و تفکر با آنها مقابله نموده و راه حل­های منطقی و انسانی برای آن­ها بیابد؛ و آن را هوشی می­دانند که به وسیله آن افراد به مشکلات معنایی و ارزشی پرداخته و آن­ها را حل می­کنند. هوش معنوی نوعی از هوش است که با استفاده از آن افراد قادر می­شوند تا فعالیت­ها و زندگی خود را در مسیری عمیق­تر، غنی­تر و معنادارتر هدایت کنند.

در اکثر مطالعات یک رابطه مثبت بین معنویت و باورهای دینی با سلامت روان افراد یافت شده است. دین می­تواند به عنوان یک نظام اجتماعی پیچیده، بر رفتار و بازخوردهای مهم از جمله برنامه­ریزی خانواده، کار، چگونگی تفسیر زندگی روزانه و برداشت از امور مختلف و تنظیم هیجان تأثیر بسزایی داشته باشد. سلیگمن (2000) اظهار می­دارد افرادی که امور مذهبی را به جا می­آورند شادتر از سایر اشخاص هستند به این معنا که از راهبردهای مثبت تنظیم هیجان بیشتر از راهبردهای منفی تنظیم هیجان استفاده می­کنند.

کیم و دیگران (2004) به این نتیجه دست یافتند که عمل به باورهای دینی با هیجانات و عواطف مثبت مانند خوش­خلقی، شادکامی، مهربانی، اعتمادبه­نفس، توجه و آرامش رابطه مثبت دارد. مک­نلتی و دیگران(2004) نشان دادند که دین تأثیر قابل توجهی در سازگاری دارد. عمل به باورهای دینی به معنای به کار بردن دین در جنبه سه­گانه اعتقادات، عبادات و اخلاقیات می­باشد (شاه نظری 1385). منظور از اعتقادات بخشی از شناخت و دانش دینی است. عبادات همان شعائر دینی است و اخلاقیات هم بخشی از تعالیم اسلام است که رفتارهای پسندیده و ناپسند را مشخص می­کند.

این پژوهش بر روی زنان باردار انجام شد به این علت که بارداری یک دوره حاد در زندگی زنان است که در طی آن تغییرات هیجانی، جسمانی و اجتماعی زیادی رخ می­دهد (لارا، لی، لتچیپیا و هاچهوزن، 2008).  حدود %90 از زنان دست کم یک مرتبه در طول زندگی باردار می­شوند؛ بارداری رویدادی است که بسیاری از دیدگاه­های زندگی یک زن را تغییر می­دهد و ظرفیت مهمی است که در سلامتی، خوشبختی و نقش­های اجتماعی یک زن تأثیر می­گذارد (هیوزینک، مولدر، مدینا و بیتکلار، 2004). دوران حاملگی یکی از پر استرس­ترین دوران زندگی زن می­باشد و حتی استرس ناشی از تولد اولین فرزند در جداول استرس روانی- اجتماعی، جزء استرس­های شدید طبقه­بندی می­شود، در این دوران امکان بروز حالت­هایی مانند نوروز، افسردگی، اضطراب، ترس مرضیو اختلال وسواسزیاد است (فروزنده، 1377). و ضرورت تنظیم هیجان شناختی هر چه بیشتر در این دوران اهمیت پیدا می­کند و انجام پژوهش­های بیشتر برای تعیین عوامل مؤثر در کنترل هیجان ضرورت دارد.

حاملگی تجربه جسمی، روانی مهمی است که سبب ایجاد تغییرات زیادی در زنان می­شود که می­تواند زمینه­ساز بروز اضطراب زیادی در زنان گردد (رفیعی، اکبرزاده، اسدی و زارع، 1392). اغلب زنان نسبت به تولد و نگهداری فرزند احساس دوگانه دارند و از زایمان و به دنیا آوردن کودک نابهنجار و از اینکه نتوانند مادر خوبی باشند ترس دارند (هریس، لاوت، اسمیت و رید، 1996). تأثیر فرایندهای روان­شناختی مادر بر رشد و سلامتی جنین بسیار گسترده و فراگیر است، چرا که فضای درون رحمی پیوسته از هیجان­ها و وضعیت روانی مادر تأثیر می­پذیرد (مولاوی، موهدی و بنگر، 2002). در صورتی که زنان در مدت حاملگی دچار استرس هیجانی شدید شوند، کودکان آنها در معرض انواع مشکلات قرار می­گیرند. افسردگی شدید با میزان سقط زودرس، کم وزنی هنگام تولد و بیماری تنفسی نوزاد ارتباط دارد (فروزنده،1377).

رایگان شلمانی، خداکرمی، حسن­زاده خوانساری و اکبرزاده باغبان (1391) در پژوهش خود نقل می­کنند: دوران بارداری، یکی از مهم­ترین مراحل زندگی یک زن است، این دوره اگرچه برای بیشتر زنان، دوره­ای مسرت­بخش تلقی می­شود، اما اغلب، یک دوره پر استرس همراه با تغیرات فیزیولوژیکی و روانی به حساب می­آید (بنت و برون، 2005). در این دوره تغییرات بیوشیمیایی، فیزیولوژیک و آناتومیک زیادی در بدن زن رخ می­دهد (کنینگهام، کننس و هوث، 2005). وضعیت روحی زن در بارداری تحت تاثیر تغییرات هورمونی قرار می­گیرد و برای زنانی که بارداری را یک عمل بیولوژیک کامل­کننده می­دانند، این امر بسیار مسرت­بخش و خشنودکننده است، اما بسیاری از زنان دوره­ای از اضطراب را در این دوران سپری می­نمایند، زیرا طی دوره بارداری، فرد دستخوش بزرگ­ترین تغییرات در شیوه زندگی خود می­شود و باید در تصویر شخصیتی خود دست به تغییر بزند و به حالت مادری درآید (کنینگهام، کننس و هوث، 2010).

با وجود یافته­های فوق، از آنجا که زنان در دوران بارداری تغییرات روانی زیادی را تحمل می­کنند و تأثیرپذیری آنان نسبت به استرس­های متفاوت زندگی در این دوره افزایش می­یابد، این دوران از نظر روانی اهمیت پیدا می­کند و لزوم تنظیم هیجان شناختی کارآمد ضرورت می­یابد. از آنجایی که مفهوم سبک­های تنظیم هیجان شناختی در حال حاضر تازه در عرصه ارائه پژوهش­های روان­شناختی وارد شده است و درباره رابطه آن با هوش معنوی و عمل به باور­های دینی مطالعه­ای انجام نشده، به همین لحاظ، در تحقیق حاضر سعی شده است به بررسی این موضوع پرداخته شود که هوش معنوی و عمل به باورهای دینی با توجه به نقش آن­ها در سازگاری، انطباق پذیری و بهزیستی هر چه بیشتر در زندگی بشر، می­توانند به زنان باردار در تنظیم هیجان شناختی­شان کمک کند؟  آیا هوش معنوی بالاتر، تنظیم هیجان شناختی بهتری را در زنان باردار پیشگویی می­کند؟  آیا رابطه­ای بین هوش معنوی و عمل به باورهای دینی وجود دارد؟ و آیا بین عمل به باورهای دینی و تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار رابطه­ای مشاهده خواهد شد؟

 

1-3- ضرورت و اهمیت پژوهش

شیوع بیماری­های غیرواگیر متأثر از صنعتی شدن و سبک زندگی مدرن به سرعت در حال گسترش است که بی­توجهی و عدم برنامه­ریزی جهت کنترل آن می­تواند عواقب غیر قابل جبرانی را به دنبال داشته باشد (حسینی، 2010، و کیولاس، 2010). یکی از مسائل بسیار مهم و ضروری، تشخیص عوامل مؤثر بر بهداشت روانی و تنظیم هیجان است. مذهب یک عامل اصلی در زندگی بسیاری از انسان­ها است و می­توان میزان دینداری و معنویت فرد و تعهد او به آداب و تعالیم دینی و مذهبی را یکی از عوامل بسیار مهم و تأثیرگذار بر تنظیم هیجان و بهداشت روانی او دانست (اسپین­دلا، ویل و بیلو، 2010). در طول تاریخ بشر، دین همواره یکی از دغدغه­های مهم انسان بوده و آدمی هرگز خود را بی­نیاز از آن ندانسته است. در عصر حاضر که بشر پس از فراز و فرودهای بسیار، به مرحله­ای رسیده که ضرورت گرایش به دین و معنویت حاصل از دینداری را برای خود با تمام وجود احساس می­کند، برای رهایی از پریشانی و دستیابی به آرامش و تنظیم هیجان در جستجوی پناهگاهی است.

Garnefski, N. 

Kraaij, V.

Gross, J. J.

Oschner, K. N.  

Morris, A .S.       

Silk, J. S.

Steinberg, L.  

Mayors, S.  

Robinson, L. R.

Peacok, J. R. 

Poloma, M. M.

Amaram, Y.

  Psychology of religion

Halama, P.

 Strizence, M.

King, D.B.

Zohar, D.

 Marshall, I.

Seligman, M.

Kim, Y.M. & Others

Mcnulty, K. & Others

Lara, M.A.

Le, H.N.

Letechipia, G.

Hochhausen, L.

Huizink, A.C.

Mulder, E.

Medina, P.G.

Buitclaar, G. H.

Nevrose

Depression

Anxiety

Phobia

Obssessive-compulsive

Harris, B.

Lovett, L.

Smith, J.

Read G.

Molavi, H.

Movahedi, M.

Bengr, M.

Bennett, R.

  Brown, L.

Cunningham, F.   

Kenneth, J.    

Hauth, C.

Kioulos, K.

Espindula, J.A.

Valle, E.R. 

Bello, A.A.

 

دانلود تعیین رابطه و سهم پیش بینی کنندگی تاثیر هوش معنوی و عمل به باورهای دینی بر تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار

دانلود پیشینه و مبانی نظری اصول رشد شناختی، تربیت و اقسام آن، باورهای دینی


پیشینه و مبانی نظری اصول رشد شناختی، تربیت و اقسام آن، باورهای دینی

پیشینه و مبانی نظری اصول رشد شناختی،تربیت وا قسام آن،باورهای دینی

دانلود پیشینه و مبانی نظری اصول رشد شناختی، تربیت و اقسام آن، باورهای دینی

پیشینه و مبانی نظری اصول رشد شناختی
تربیت و اقسام آن
باورهای دینی
دسته بندی علوم انسانی
فرمت فایل doc
حجم فایل 42 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 42

پیشینه و مبانی نظری اصول رشد شناختی،تربیت وا قسام آن،باورهای دینی

42 صفحه در قالب ورد قابل ویرایش.

 

مبانی نظری وپیشینه تحقیق اصول رشد شناختی،تربیت واقسام آن،باورهای دینی

 

 

فصل دوم :

²پیشینه و ادبیات تحقیق

²مبانی نظری و تئوریک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مبانی نظری و تئوریک

«کودکان دربارۀ جهان پیرامون خود، آدمهایی که می بینند، ارتباط بین مردم، و گروههایی که در آن شرکت می کنند چه استنباطی دارند و چه استدلالهایی نزد خود می کنند؟ در این استنباطها و استدلالها کدام تغییرات رشدی دخیل است؟ و چگونه بین عملکرد شناختی اجتماعی و رفتار اجتماعی ارتباط برقرار می شود؟ اینها سؤالاتی اساسی است که در حوزۀ رشد شناختی اجتماعی مطرح می شود» (شانتز، 1983، ص 495).

مطالعۀ شناخت اجتماعی در سالهای اخیر توجه بسیاری از روان شناسان را به خود جلب کرده است، زیرا آنان تشخیص داده اند که واکنشهای عاطفی و اجتماعی کودکان تا حدودی بستگی دارد به اینکه چگونه می اندیشند. مثال زیر را در نظر بگیرید :

کودک چهار ساله ای ظرف سوپی را از جلوی برادر یکساله اش بر می دارد. این کودک سوپ دوست ندارد، به همین دلیل خیال می کند که با این کار به برادرش لطفی کرده است. کودک یکساله داد و فریاد راه می اندازد و پدرش کودک چهار ساله را بخاطر اینکه بدجنسی کرده سرزنش می کند.

در این مثال کودک چهار ساله نمی تواند تشخیص دهد که برادرش چه چیز را دوست دارد و درک نمی کند که ممکن است برادرش علایقی متفاوت از خودش داشته باشد. اگر پدرش از رشد اجتماعی او آگاه می بود او را به خاطر مهربان بودن با برادرش تشویق می کرد و در عین حال به او گوشزد می کرد که برادرش دوست دارد.

اگر بخواهیم تعریف کلی تری بیاوریم باید بگوییم که شناخت اجتماعی به ادراک، تفکر و استدلال دربارۀ انسانها و روابط انسانی اطلاق می شود (فلاول، 1977). بررسیهای مربوط به رشد اجتماعی شناختی بر دانشو فهم کودکان دربارۀ جهان اجتماعی – مردم، خود و روابط اجتماعی – تأکید دارد. که در این فصل بررسی می شود بر ادراک کودکان از خود و دیگران، افکارشان درباره دوستان ، مراجع قدرت و رهبران، قضاوت دربارۀ قواعد اخلاقی و اجتماعی، و علم به عرف اجتماعی تأکید دارد. هر چند که هر موضوعی جنبه های منحصر به فردی دارد، ولی برای استدلال دربارۀ آنها بعضی از اصول مشتررک به کار می رود.

اصول رشد شناختی

بسیاری از تحقیقات دربارۀ شناخت اجتماعی از نوشته ها و نظریه های پیاژه الهام گرفته است. از آنجا که محققان شناخت اجتماعی به شدت تحت تأثیر رشد شناختی هستند جای تعجب نیست که بسیاری از آنان این موضوع را که استنباط و استدلال کودک دربارۀ افراد و روابط اجتماعی مراحل یا سطوحی را پشت سر می گذارند که از لحاظ کیفی متمایز است تأیید می کنند. گفته شده که این مراحل به ترتیب نامتغیری بروز می کند، هر چند که در کودکان مختلف سرعت متفاوتی دارد. هر مرحلۀ پیشرفته تر بر اساس مرحلۀ قبلی است ولی خصوصیات و ساخت سازمانبندی شدۀ جدیدی دارد.

به طور کلی می توان گفت که تفکر اجتماعی کودکان از جهات مختلفی که وابسته به هم است رشد می کند : (الف) از «سطح به عمق» یعنی از توجه به ظواهر تا در نظر گرفتن خصوصیات پایدارتر (مثلاً، از در نظر گرفتن جذابیت دوستان تا قضاوت دربارۀ انگیزشهای شخصی)؛ (ب) از ساده اندیشی تا تفکر پیچیده، یعنی از تمرکز بر یک جنبۀ موضوع یا مسئله (تمرکز) تا در نظر گرفتن جنبه های مختلف به طور همزمان (ج)، از خشک تندیشی تا انعطاف پذیری؛ از توجه به خود و وضعیت فعلی تا توجه به رفاه دیگران و آینده؛ (د) از تفکر عینی به تفکر انتزاعی؛ و (هـ) از افکار پراکنده و گاهی بی ثباتی تا افکار منسجم و با نظام و سازمان یافته (دیمون و هارت، 1982؛ فلاول، 1977).

تشخیص افراد از اشیاء

هر چند که بسیاری از اصول رشد شناختی برای درک هر دو جهان اجتماعی و مادی به کار می رود کودکان از همان آغاز می دانند که اشیای جانداراز اشیای بی جان متفاوتند. ظاهراً از دیگران انتظار کنش متقابل دارند و از اشیاء ندارند. اگر کسی مقابل آنان ساکت یا بیحرکت بماند، اخم می کننند و گریه سر می دهند (گلمن و اسپلک، 1981؛ تروارتن،1977). کودکان 5 ماهه در برابر کسانی که احساسات مثبت از خود نشان می دهند با لبخند واکنش نشان می دهند ولی در برابر پرخاش و ترس و اندوه ناراحت می شوند (کروتزر و چارلز وورث، 1973). وقتی که کودک 8 ماهه ای می بیند که دیگری نگاهش را به جهت خاصی دوخته است کودک هم به همان طرف نگاه می کند (اسکیف و برونز، 1975).

کودک خصوصیاتی که افراد را از اشیای بی جان متمایز می کند – مانند توانایی حرکت مستقل و داشتن حس – را تشخیص می دهد. کودکان 24 ماهه وقتی می بینند صندلی به خودی خود حرکت می کند حیرتزده می شوند ولی از دیدن حرکت یک آدم حیرتی نمی کنند. کودکان سه ساله می فهمند که جمله ای مثل «آن دختر غمگین است» معنی دارد ولی جمله «در غمگین است» بی معنی است (کیل، 1979).

بدون شک کودک در برخوردهایی که با مادرش دارد و فهم و دتنش اندکی از روابط اجتماعی به دست می آورد. از همان ابتدا مادر یا هر کسی که از کودک نگهداری می کند به گریه های کودک پاسخ می دهد. حرف زدن با کودک و توجه نشان دادن به او و واکنشی که کودک متقابلاً نشان می دهد همۀ اینها سبب می شود که او دربارۀ کنش متقابل انسانها، مکالمه و رعایت نوبت در حرف زدن و رابطه با مراجع قدرت به نحوی ابتدایی چیزهایی بیاموزد. کودکان در اوایل کودکی کنش متقابل با همسالان، شریک کردن دیگر در اسباب بازی و کمک متقابل و احساس اعتماد و دوستی را می آموزند (دامون، 1977). آنان به تدریج به مفاهیم روابط اجتماعی (دوستی و قدرت) و مفاهیمی دربارۀ خود و هویت خودشان پی می برند و همۀ اینها را در نتیجۀ کنش متقابل با دیگران درک می کنند.

درک دیدگاه دیگران

پیاژه کودکان را در دورۀ پیش عملیاتی خودمدار قلمداد کرده است و معتقد است که آنان نمی توانند بفهمند که دیدگاه نظر، افکار، انگیزشها، مقاصد و نگرشهایشان با دیگران فرق دارد (به فصل 7 مراجعه کنید). او می گوید از سن 6 یا 7 سالگی یعنی وقتی که کودکان وارد مرحلۀ عملیات عینی می شوند و تشخیص می دهند که سایرین هم افکار و نظرها و مقاصد خود را دارند خودمداری کاهش می یابد. البته همان طور که در فصل هفتم گفتیم شواهد اخیر نشان می دهد که حتی کودکان بسیار خردسال، آن طور که پیاژه می گوید خودمدار نیستند. آنان غالباً می دانند که دیگران چیزها را آن طور که خودشان می بینند نمی بینند و غالباً رفتار خود را تغییر می دهند تا نیازها و علایق دیگران را در نظر گرفته باشند.

روشهای مطالعه :تردید در اظهارات پیاژه در مورد خودمدار بودن کودکان زمانی آغاز شد که محققان برای ارزیابی دانسته های کودکان روشهای جدیدی به کار بردند. نتایجی که ما از درک اجتماعی کودکان می گیریم تا حدود زیادی بستگی به روشهایی دارد که برای مطالعۀ آن به کار می بریم. بسیاری از محققان شناخت اجتماعی روش بالینی پیاژه را در انواع مختلفی به کار برده اند؛ به این صورت که از کودک در مورد یک داستان یا موقعیت فرضی سؤالاتی می شود. مصاحبه گر می کوشد تا تعیین کند که کودک دربارۀ انگیزشها، اعمال و مقاصد شخصیتهای داستان چگونه می اندیشد.

مثلاً سلمن (1980) در مورد توانایی کودک در در نظر گرفتن دیدگاه دیگران بررسیهایی کرده است (که به آن توانایی نقش بازی کردن هم می گویند) بدین ترتیب که معماهای داستان را برای کودک مطرح می کنند تا دربارۀ موقعیتهای اخلاقی یا اجتماعی استدلالهایی کند. در اینجا مثالی از مسئله ای که برای کودکان 4 تا 10 ساله مطرح کرده بودن و سؤالات آن را ارائه می کنیم.

هالی دختر بچه 8 ساله است که دوست دارد از درخت بالا برود. او از بین همه بچه های همسایه در بالا رفتن از درخت ماهرتر است. روزی ضمن اینکه از یک درخت بلند پایین می آمد از شاخه می افتد ولی زخمی نمی شود. پدرش او را در حال افتادن می بیند و ناراحت می شود و از دخترش می خواهد که قول بدهد دیگر از درخت بالا نرود و هالی قول می دهد. کمی بعد در همان روز هالی و دوستانش مری را می بینند. بچه گربه ی مری بالای درخت گیر کرده بود و نمی توانست پایین بیاید. همان موقع باید کاری می کردند در غیر این صورت بچه گربه می افتاد. هالی تنها کسی است که می تواند از درخت بالا برود تا بچه گربه را بگیرد و پایین بیاورد، ولی به یاد تو قولی که به پدرش داده بود می افتد. (سلمن، 1980 ، ص 36 ) .

از کودکی سوالاتی از این قبیل می شود «آیا هالی می داند که مری درباره بچه گربه چه احساسی دارد؟ چرا؟» «اگر پدر هالی بفهمد که او از درخت بالا رفته چه احساسی خواهد داشت؟» براساس توضیحی که در مورد افکار و احساسات هر فرد و نیز در مورد ارتباط بین دیدگاههای مختلف می دهد علامت گذاری می شود.

برای اینکه در این مقیاس کودکان غیر خودمدار تلقی شوند باید بتوانند یک موقعیت فرضی را در نظر بگیرند و افکارشان را درباره آن موقعیت بیان کنند. برای کودک پاسخ دادن به سوالاتی در مورد آدمها در یک موقعیت فرضی به مراتب دشوارتر است تا اینکه دیدگاه فردی را که می شناسند تصور کنند. علاوه بر این، یکی از بدیهیات روان شناسی رشد این است که کودکان غالباً نمی توانند آنچه را می دانند بیان کنند. بنابراین، این حقیقت که کودکان نمی توانند توضیح دهند که دیگران چه احساسی دارند، به این معنی نیست که آنان اینگونه احساسات را درک نمی کنند. برای مثال فرض کنید بتوانیم کودکی را وضعیتی مثل وضعیت هالی در زندگی واقعی مشاهده کنیم. یک کودک پیش دبستانی ممکن است به این نحو نشان دهد که دیدگاه پدرش را فهمیده که از او اجازه بگیرد یا برای پدرش توضیح دهد که چرا از درخت بالا رفته. اگر این بچه به مری اطمینان دهد که بچه گربه اش طوری نخواهد شد فرض را بر این می گیریم که وضعیت او را درک کرده است. وقتی که محققین از روشهای غیرکلامی استفاده می کنند و یا وقتی که واکنشهای کودکان را در زندگی واقعی اندازه گیری می کنند غالباً نشانه هایی از اینکه کودک از سنین اولیه دیدگاه دیگران را درک می کند می یابند.

این حقیقت که نتایج ما تا حدودی بستگی به روشی که به کار می بریم دارد به این معنا نیست که مطالعاتی که بر مبنای داستانهای فرضی انجام می شود بی اعتبار است. بلکه به این معناست که ما باید بدانیم چه چیزی را اندازه گیری می کنیم. مراحلی که در این روش نشان دادیم نمایانگر توانایی کودکان است در استدلال درباره .ضعیتهای اجتماعی انتزاعی و توضیح درباره استدلالشان. درک کلامی و انتزاعی از جنبه های مهم رشد است. اما، نباید صرفاً به این دلیل که کودکان خردسالتر به اندازه های کلامی یا فرضی مانند کودکان بزرگتر پاسخ نمی دهند چنین استنباط کنیم که کودکان خردسالتر از دیدگاه بزرگسالان هیچ درکی ندارند.

مراحل نقش گزاری با درنظر گرفتن این مسئله مراحلی را که کودک دیدگاه دیگری را می بیند یا نقش دیگری را بازی می کند، از روی پاسخهایی که کودکان به مسئله سمن می دهند بررسی می کنیم. در مرحله صفر که همان دیدگاه خودمدارانه است کودکان نمی توانند بین تفسیری که خود از واقعه ای می کنند و آنچه واقعی و درست به نظر می رسد تمایزی قایل شوند. مثلاً ، در پاسخ به سوال «اگر پئر هالی بفهمد چه احساسی خواهد داشت»، کودک می گوید : «خوشحال می شود چون بچه گربه ها را دوست دارد». در مرحله یک، یعنی مرحله نقش گزاری اجتماعی و اطلاعاتی (سنین 6 تا 8 )، کودکان می دانند که دیگران دیدگاه متفاوتی دارند. در این مرحله کودک ممکن است بگوید : «پدر هالی عصبانی می شود چون نمی خواهد هالی بالای درخت برود». مرحله دو (سنین 8 تا 10)، مرحله ای است که کودکان تشخیص می دهند که هر فردی از افکار و احساسات دیگران باخبر است. آنان نه فقط می دانند که دیگری دیدگاه متفاوتی دارد بلکه می دانند که فرد دیگری ممکن است از دیدگاه کودک باخبر باشد. مثلاً ، وقتی از کودکی سوال شد «آیا پدر هالی او را تنبیه خواهد کرد؟» پاسخ داد : «هالی می داند که پدرش درک خواهد کرد که چرا بالای درخت رفته و او را تنبیه نخواهد کرد». در مرحله سوم، نقش گزاری متقابل (بین سنین 10 تا 12) کودکان می توانند کنش متقابل بین دو نفر را از دیدگاه نفر سوم، مثلاً پدر و مادر، دوست دو جانبه یا ناظری ببینند. کودک در این مرحله می گوید «هالی و پدرش به هم اعتماد دارند و می توانند با هم در این باره که چرا هالی بالای درخت رفته حرف بزنند». بالاخره مرحله چهارم یعنی مرحله سیستم نقش گزاری عرفی و اجتماعی است (سنین 12 تا 15 و بعد از آن)، در این مرحله کودکان تشخیص می دهند که شبکه های درهم ادغام شده ای از دیدگاهها وجود دارد. «آزمودنی تشخیص می دهد که هر کس نظر مشترک نظام اجتماعی را درنظر می گیرد تا ارتباط درست با دیگران و درک دیگران تسهیل شود» (سلمن، 1976 ، ص 307).

دانلود پیشینه و مبانی نظری اصول رشد شناختی، تربیت و اقسام آن، باورهای دینی

دانلود تحقیق باورهای فطری ازدیدگاه فلاسفه ومتکلمین اسلامی به فرمت ورد و قابل ویرایش


تحقیق باورهای فطری ازدیدگاه فلاسفه ومتکلمین اسلامی به فرمت ورد و قابل ویرایش

تحقیق باورهای فطری ازدیدگاه فلاسفه ومتکلمین اسلامی به فرمت ورد و قابل ویرایش

دانلود تحقیق باورهای فطری ازدیدگاه فلاسفه ومتکلمین اسلامی به فرمت ورد و قابل ویرایش

تحقیق باورهای فطری ازدیدگاه فلاسفه ومتکلمین اسلامی به فرمت ورد و قابل ویرایش
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل docx
حجم فایل 254 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 129

تحقیق باورهای فطری ازدیدگاه فلاسفه ومتکلمین اسلامی به فرمت ورد و قابل ویرایش

دانلود تحقیق باورهای فطری ازدیدگاه فلاسفه ومتکلمین اسلامی به فرمت ورد و قابل ویرایش